بهشت وجهنم!
طلایه دار

در روزگاران قدیم،پادشاه مقتدری که در چهار دیواری قصر خود،غرق در ناز و نعمت بود،روزی تصمیم گرفت از قصر خارج شود و در قلمرو سلطنت خود سیاحتی کند.

در اولین توقف گاه ،زاهدی را دید.پادشاه با لحنی تحکم آمیز گفت:ای زاهد بهشت و جهنم را به من بشناسان.

زاهد سر بالا کرد و به پادشاه نگاهی انداخت و با بی حوصلگی گفت:با آدمی مانند تو نمیتوانم در باره ی بهشت و جهنم حرفی بزنم.تو یک انسان بی ارزش هستی .تعلیمات من ،فقط به درد انسانهای پاک و مقدس می خورد.پادشاه از این که زاهدی فقیر،جرات کرده بود با چنین لحنی با او صحبت کند،غضبناک شد .بنا بر این شمشیرش را از غلاف بیرون کشید تا سر زاهد را از تن جدا کند. زاهد سر بلند کرد و با خویشتن داری گفت:جهنم همین است. پادشاه متوجه شد که آن زاهد دلیر،زندگی خود را به خطر انداخته است تا در باره ی جهنم ،درسی به او دهد بنابر این با قدر شناسی و فرو تنی تمام،شمشیر را غلاف کرد و به نشانه ی احترام ،در برابر زاهد تعظیم نمود.زاهد به نرمی گفت:این بهشت است.

بر گرفته از کتاب پل های بهشت از جاناتان رابینسون

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:زاهد و پادشاه,بهشت و جهنم, :: 16:28 :: نويسنده : قطره از دریا

درباره وبلاگ

سلام و خیرمقدم به شما روز،ساعت،دقیقه و ثانیه هاتون آسمانی و طلایی.به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم با مطالب وبلاگم این لحظاتی رو که مهمان من هستید بتوانم با جرعه ای انرژی مثبت و آرامش از نگاه های مهربانتان پذیرایی کنم با احترام
نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 96
بازدید هفته : 112
بازدید ماه : 295
بازدید کل : 208863
تعداد مطالب : 188
تعداد نظرات : 54
تعداد آنلاین : 1

مرجع کد اهنگ


کد متحرک کردن عنوان وب